????????????????????????????????????‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود????????

پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید 

نجار آن شب نتوانست بخوابد .

همسر نجار گفت :                             
مانند هر شب بخواب .    
پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار "

کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد .

صبح صدای پای سربازان را شنيد.
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم .
 
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند.

دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی .

چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت .

همسرش لبخندی زد و گفت :
 مانند هر شب آرام بخواب , زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند  "

فکر زيادی انسان را خسته می کند .

 درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ".

ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن 
یا خواب می مانی.! 
یا از زندگی عقب

در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باش.

چند آيه زيبا : ????

گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
*
گفتم: خب خسته شدم دیگه.
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
*
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
*
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة ت قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
*
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
*
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو چه کسی را دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
*

 نگو که دستم بنده 
بفرست بذار همه لذت ببرن????????
یوسفی: *????اسلام حقیقی*

✍وقتی خالد بن ولید عراق را فتح کرد٬ کلیسایی را در بادیه‌ی عراق یافت که به آن میگفتند: « عین التمر»، در آن کلیسا٬ چهل نفر مشغول یادگیری انجیل و تدریس آن برای ترویج نصرانیت در شرق بودند. خالد آنان را رها کرد و کلیسا را تخریب نکرد و کسی را به قتل نرساند.

????بین آن چهل نفر٬ سیرین و یسار و نصیر هم حضور داشتند. بعد ها این سه نفر اسلام را می‌شناسند و ایمان می‌آورند.

????اولی مسلمان شد و صاحب فرزندی به نام« محمد بن سیرین» شد که از امامان تابعین در حدیث و فقه و تعبیر رؤیا شد!

????دومی مسلمان شد و صاحب نوه ای به نام محمد بن اسحاق بن یسار شد؛ صاحب کتاب سیره و مغازی معروف به « سیره ی ابن اسحاق»!!!!

????سومی ایمان آورد و فرزندی به نام موسی بن نصیر نصیبش گردید که فاتح شمال افریقا و اندلس(اسپانیا) شد!!!

این است نتایج اسلامی که خالد بن ولید
 و صحابه ی گرامی فهمیده اند.

*اسلام، خیر و سلامت و رحمت است برای بشریت❤*

*گفتم ,نجار ,همسرش ,صاحب ,رحمت ,خالد ,سختی، آسانی ,درهای گشايش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارزان کده گروه کارخانه جات گل نمک وبلاگ رسمی سجاد رفیعی پمپ وکیوم روغنی VALUEدو مرحله 17متر طب کار اشعار حسن اسدی ، شبدیز ابزار پیجیده فوتوشاپ شیر و لبنیات